دل نوشته های یک دانشجو

4 نوشته های رتبه اول کنکور سال 64

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۱۱ ب.ظ

بسم الله الذی یرزق الشهداء عنده الی یوم یبعثون

نوشته های رتبه اول کنکور سال 64 ، ساعتی قبل از شهادت

گلوله ای از لوله ی دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله ی هزار متری شلیک می شود و به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می کند .

حال معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ ...

این آخرین دست نوشته ی شهید احمدرضا احدی ، رتبه ی اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته ی تحریر درآمده است .

متن این نوشته بدین شرح است :

چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟

چه کسی می داند یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ، یعنی آتش ، یعنی گریز به هرجا ، به هر جا که اینجا نباشد و یعنی اضطرار که کودکم کجاست ؟ جوانم چه کار می کند ؟ دخترم چه سرنوشتی پیدا کرده است ؟

به راستی ما کجای این سوال و جواب ها قرار داریم ؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد باخبر است ؟

آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان به آنان اهانت کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان آنها را به گور سپردند .

کدام پسر دانشجو از حال هویزه خبر دارد ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:

" نبرد تن وتانک ؟! " اصلا چه کسی می داند چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید مساله را حل کنید ؟

گلوله ای از لوله ی دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله ی هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می کند . حال معلوم کنید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان دریده می شود ؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد ؟

و کدام ها کدام ...؟

توانستید؟؟؟

اگر نمی توانید ، این مساله را با دقت بیشتر حل کنید :

هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده ها متری سطح زمین ، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده ی مهران – دهلران حرکت می کند ، مورد اصابت قرار می دهد .

اگر از مقاومت هوای جنگ صرف نظر شود ، معلوم کنید کدام تن می سوزد ؟ کدام سر می برد ؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره ی له شده بیرون کشید ؟ چگونه باید آنها را شناسایی کرد و غسل داد ؟ چگونه بخندیم و نگاهشان را فراموش کنیم ؟چگونه میتوانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم ؟ چگونه میتوانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟

کدام مساله را حل می کنی ؟ برای کدام امتحان درس می خوانی ؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی ؟

از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟

کدام اضطراب جانت را می خورد ؟

دیر رسیدن به اتوبوس یا کلاس و نمره گرفتن ؟

دلت را به چه چیز بسته ای ؟

به مدرک یا به قبولی فوق دکترا ؟

" صفایی ندارد ارسطو شدن ، خوشا پر کشیدن پرستو شدن"

رفت تا اسلام بماند و الا او هم مثل من و تو می توانست الان در دانشگاه باشد .

حواسمان باشد ؛ او رفت تا ما حتی در دانشگاهی با استخوان بندی ظاهرا غربی ، هویت اسلام و ایران ، عصمت فاطمی ، غیرت حیدری و حیای زینبی خود را حفظ کنیم ،نه اینکه به سمت انسان محوری بدون هویت غرب روانه شویم !!!!

نه اینکه به هر قیمتی به انسانیتی که خون نخبه ای چون او فدایش شده چوب حراج بزنیم !!

و لنبولنکم بشی من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس والثمرات و بشر الصابرین

الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون

اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون

سوره مبارکه بقره آیه 157-155

اللهم اجعلنا من المهتدون

والسلام علی عباد الله الصالحین

  • خادم الرضا

نظرات  (۱)

  • علیرضا علی اکبری
  • سلام سایت خوبی دارید آماده تبادل لینک هستیم اطلاع بدید.یاعلی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی